جدول جو
جدول جو

معنی باد فرنگ - جستجوی لغت در جدول جو

باد فرنگ
(دِ فَ رَ)
جوششی باشد بغایت سوزان و دردناک و رنگ آن بزردی مایل و صاحب این مرض بیشتر اوقات با حرارت و تب میباشد و علاج آن را به چیزهای سرد باید کرد. (برهان) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بادارنگ
تصویر بادارنگ
بالنگ، میوه ای از خانوادۀ مرکبات با طعم شیرین و پوست زبر و ضخیم و زرد رنگ برای تهیه مربا، ترنج، اترج، بادرنج، بادرنگ، واترنگ، وارنگ، باتس، باتو
فرهنگ فارسی عمید
(بِ بِ رَ)
تنگه ایست بین آسیا و آمریکای شمالی که اقیانوس کبیر را به اقیانوس منجمد شمالی می پیوندد. این باب در 1728 میلادی توسط دریانورد دانمارکی ویتوس برنگ (1680- 1741 میلادی) کشف شد
لغت نامه دهخدا
(رَ)
ترنج را گویند وآن میوه ای است معروف که پوست آنرا مربا سازند و آنرا بادابرنگ هم میگویند. (برهان). بمعنی ترنج است و آنرا بحذف الف دوم بادرنگ نیز گویند و رنگ آن زرد می شود. مسعودسعدسلمان گفته:
تا کیم از چرخ رسد آدرنگ
تا کی ازینگونه شود بادرنگ ؟
(آنندراج) (انجمن آرا).
بادرنگ و بادرنج. (ناظم الاطباء). بالنگ. در تداول گناباد بر خیار اطلاق شود. رجوع به بادابرنگ و بادرنگ شود
لغت نامه دهخدا
(هَِ فَ رَ)
در تداول کودکان بر برندۀ نذر و شرط اطلاق شود. غالب بر حریف. و در تداول کودکان مثل است: هر که فلان کار کرد شاه فرنگ است. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(دَ / دِ رَ)
برنگ باده. برنگ شراب. گلگون. سرخ رنگ. میگون:
همه جامه ها کرده پیروزه رنگ
دو چشمان پر از خون و رخ باده رنگ.
فردوسی.
یوسف من گرگ مست باده بکف صبح فام
وز دو لب باده رنگ سرکه فشان از عتاب.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
داروئی است که هندش باد بهرنگ گویند. بادابرنگ. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(فِ نَ)
در خراسان بادفراه را گویند. (از برهان: بادفراه). رجوع به بادآفراه، بادافره، بادافرا، بادفرا، بادفرنگ، بادبر، بادپر، فرفر، فرفروک، بادفر، بادفره، بادفرک، بادبره، خذروف، شیربانگ، گلگیس، پل، دوّامه، بادفرک، بادبره، بهنه، پهنه، فرموک، گردنای، خراره، فرفره شود
لغت نامه دهخدا
(فَ رَ)
بازیچۀ اطفال است و آن چوب یا چرمی باشد که ریسمان بر آن بندند و در کشاکش آرند تا صدایی از آن ظاهر گردد. (برهان) (آنندراج). خراره، چوبی باشد مدور که ریسمان بر آن بندند و در کشاکش آرند تا از آن صدا برآید و بفارسی بادفرنگ گویند. (منتهی الارب). بادآفراه. بادافراه. بادافره. بادفرنک. بادفر. بادفرا. بادبر. بادپر. فرفر. فرفروک. فرفره. بادفره. بادبرک. بادفرک. بادبره. بهنه. شیربانگ. گلگیس. پل. پهنه. فرموک. گردنای. خذروف. دوّامه. و رجوع به باد شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از بادابرنگ
تصویر بادابرنگ
بادرنگ بالنگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باد آهنگ
تصویر باد آهنگ
روزنه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باد آرنگ
تصویر باد آرنگ
بالنگ بادرنگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از با فرهنگ
تصویر با فرهنگ
مع الثّقافة
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از با فرهنگ
تصویر با فرهنگ
Urbane
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از با فرهنگ
تصویر با فرهنگ
urbain
دیکشنری فارسی به فرانسوی
از انواع مرکبات با نام علمی citroosmdica
فرهنگ گویش مازندرانی
تصویری از با فرهنگ
تصویر با فرهنگ
도시의
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از با فرهنگ
تصویر با فرهنگ
شہری
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از با فرهنگ
تصویر با فرهنگ
শহুরে
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از با فرهنگ
تصویر با فرهنگ
wa jiji
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از با فرهنگ
تصویر با فرهنگ
şehirli
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از با فرهنگ
تصویر با فرهنگ
עירוני
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از با فرهنگ
تصویر با فرهنگ
都市的な
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از با فرهنگ
تصویر با فرهنگ
городской
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از با فرهنگ
تصویر با فرهنگ
शहरी
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از با فرهنگ
تصویر با فرهنگ
perkotaan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از با فرهنگ
تصویر با فرهنگ
ในเมือง
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از با فرهنگ
تصویر با فرهنگ
urbano
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از با فرهنگ
تصویر با فرهنگ
urbano
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از با فرهنگ
تصویر با فرهنگ
urbano
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از با فرهنگ
تصویر با فرهنگ
都市的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از با فرهنگ
تصویر با فرهنگ
miejski
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از با فرهنگ
تصویر با فرهنگ
міський
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از با فرهنگ
تصویر با فرهنگ
urbane
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از با فرهنگ
تصویر با فرهنگ
stedelijk
دیکشنری فارسی به هلندی